پاک کردن پالیز از خار و خاشاک. (صحاح الفرس). وجین کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، پیراستن درخت. تشذیب: شذب الشجر تشذیباً:خشاوه کرد درخت را. (منتهی الارب). مشذب، داس که بدان خشاوه کنند. (یادداشت بخط مؤلف). قنوب، خشاوه کردن رز و بریدن آنچه موذی بار آن بود. (منتهی الارب)
پاک کردن پالیز از خار و خاشاک. (صحاح الفرس). وجین کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، پیراستن درخت. تشذیب: شذب الشجر تشذیباً:خشاوه کرد درخت را. (منتهی الارب). مشذب، داس که بدان خشاوه کنند. (یادداشت بخط مؤلف). قنوب، خشاوه کردن رز و بریدن آنچه موذی بار آن بود. (منتهی الارب)
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن